روزیکه به دنیا امدم
یکشنبه 28 شهریور 89 حوالی ظهر بود که یه فرشته ناز ازاسمون کم شد و من با ٦٠٠/٣ کیلو وزن وقد ٥٠ سانتی پا روی زمین گذاشتم اولش کلی گریه وزاری کردم ولی به نتیجه ای نرسیدمو بعد مثل یه پیرمرد بداخلاق اخمهامو به هم کشدمو هیچی نگفتم حتی اولش شیر هم نمی خوردم فکر کنم قهر کرده بودم گهگاهی خودمو میزدم به خواب که کسی کاری به کارم نداشته باشه ولی کم کم خیلی گشنم شد و مجبوری باهاشون کنار اومدم...